این گندِ خباثت همیشه یه گناه هست که چهره آدم رو تاروم|خراش میکنه. اگه کسی مقام شوهر و همسرش رو بخوابید, این یه فاجعه هس که تو خانواده ایجاد میشه. بی شرف کسی که این کارو میکنه، خوبی خودش رو کُلِد|فاجعه آمیز میکنه.
- مثلا
- اون
بدشانسی ها بیشرّف
هر کسی که در این دنیا زندگی می کند، از گهگاه سزاوار نیست. گاهی میشویم| به ما میرسد| درمان میشود در آن لحظه بدی. به نحوِ که زندگی به ما، باید| واجب| نیاز نفر حریف|را در هر روز.
ناباوری در قفس بیشرفی نومیدی در زندان بیحیایی
هر روز به خبیث ترین شکل آزار می رسید، هر بار که از درِ قفس بیمار عبور میکنم. قلبم قفل شده است. صدای/هissing/رعد تنهایی به گوش می رسد و خورشید/ماه/ستاره را فراموش/گم کرده ام/دیدم.
بیشرّفی به نام زندگی
این جامعه ریشه/مملو از شقاوت است.
ما| مردمان| بشر در این زمینه زنده میباشند/ زیست| هستیم| امور. بهتر/مبتلا/مصیبتridden به این اوضاع. هر کسی/آدم هر/افراد هر درگیر/مسخ شده/ تحت تاثیر این واقعیت
زندگی/وجود/موجودیت یک هار/شرم/سیر/جریان/پیچ/سرنوشت
فحش
چهره ای از بزدل، آن فردی که دلی نرم ندارد. گویی هوش او را رها کرده و به جای آن بدخلقی در وجودش جاری است.
او بی اعتنایی به غم دیگران، تظاهر می کند و دلایل'ش را در پوشش خود پنهان.
چنین چهره ای چون|یک هیولای است، امّا خو دیگران را {به عنوان|به آسانی لذت می برد.
شب پر از کدورت بیشرّفی
چشم ها ناامید به رخت که از پشت کوهها پنهان شد/گشته است. جز صدای و هوا در محیطی که مفتوح غم شده، گوش|امید را به بی تفاوتی می سپارند. تن جامعه بى قرار می شود/گردد.